[ ج ِ ن ِ ] (انگلیسی، اِ) تلفظ انگلیسی ژنرال . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ژنرال شود.

[ ج ِ ] (اِخ ) نام فرشته ٔ وحی . لغتی است در جبرائیل . (از منتهی الارب ). رجوع به جبرائیل شود.

[ ج َ ] (اِ) جار و جنجال، سر و صدا. آواز. هیاهو. آشوب . شلوغی . ازدحام . همهمه . (ناظم الاطباء).

[ ج َ ] (اِ) عوام الناس راگویند. ◄ مردم تولنگی (توالنگی ) و هرزه کار و شرابخوار را نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج ).

[ ج َ] (اِ) چنگال . (ناظم الاطباء). رجوع به چنگال شود.

[ ژِ ن ِ ] (فرانسوی، اِ) یکی از درجات نظامی . سرتیپ .

[ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرق بخش حومه ٔ شهرستان قوچان در 36هزارگزی جنوب باختری قوچان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 89 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهال ...

[ ] (اِخ ) موضعی است در دومنزلی کابل . رجوع به الجماهر ص 220 شود.

[ ش َ رَ ج َ ] (اِخ ) نام و لقب زنی معروف به پرگویی و داد و فریاد. و امروزه به مزاح برای هر زن پرگوی و پرخنده علم شده است : چندر چاووشی . خدیجه خبرچی . (یادداشت مؤلف ).

[ ژِ ن ِ ق ُ ] (فرانسوی، اِ مرکب ) یا ژنرال کنسول . سرکنسول و کارپرداز اول . آنکه تعهد امور ابناء کشور خویش را در مملکت بیگانه کند.