[ طِ ی ِ س َ زَ ] (اِخ ) امین احمد رازی در هفت اقلیم این بیت را به نام او ثبت کرده است :گر ز خرامیدنت ماند اثر بر زمین شخصی اگر بگذرد سایه بماند به جای .و جز این از وی نشانی دیده نشد.

(ع ص ) زاج . نعت فاعلی از زَجو. رجوع به زاج شود. ◄ حقیر و اندک . (منتهی الارب ).

(ص نسبی ) چیزی که از عاج ساخته شده باشد. (آنندراج ). چیزها که از عاج سازند. رجوع به عاج شود.

[ ع . ] (اِفا.) 1 - نجات یابنده ، خلاص شونده . 2 - رهاننده ، نجات دهنده

[ اَ ی ِ س َ ز ] (اِخ ) آق ملک بن جمال الدین . شاعر قرن نهم هجری و ملازم بایسنقرمیرزا و بنا بنوشته ٔ امیرعلیشیر نوایی در مجالس النفائس از سربداران سبزوار بوده است . شعر کم گفته ولی آنچه از او باقی مان ...

(اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از شعرای عثمانی و پدر تاج بک زاده جعفر و سعدی از شعرای ترکیه میباشد. وی در زمان ولایت عهد سلطان بایزید سمت دفترداری او را داشته است . از اوست : گوزیاشلو کوکل ز ...

[ ع َی ِ س َ ز ] (اِخ ) مؤید سربداری (خواجه ...). آخرین از امرای سربداری . رجوع به علی مؤید سبزواری شود.

[ زَ ی ِ س َ ] (اِخ ) از شاعران قرن نهم است . امیرعلیشیر نوائی آرد: «طبعی خوب و دلپذیر داشته و مقبول اکابر و اصاغر بوده ولیکن عامی بوده و شعرش خالی از چاشنی خوب نبوده و غزل بیشتر می گفته و اصل او از س ...

(اِخ ) (الامیر...) آخربک الکبیر. از معاصرین سلطان سنجر سلجوقی . (تتمه ٔ صوان الحکمة ص 162).

[ ت َ ](ع مص ) با هم چیستان گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).

(ع اِ) ج ِ جوجو. (منتهی الارب ). رجوع به جُوجُو شود.

[ س َ زَ / ز ] (اِخ ) (1090 هَ . ق .). محمدباقربن محمدمؤمن خراسانی سبزواری . فقیه امامیه . اصل او از سبزوار است که بعراق آمد در اصفهان ساکن شد و تولیت و منصب شیخوخت اسلام را یافت . او راست : «ذخیرة ا ...

(حامص مرکب ) عمل سازوار. سازوار بودن . سازگاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). موافقت در کارها. (برهان ). الفت . (منتهی الارب ). سازوار آمدن . سازگار بودن . سازگارآمدن . سازنده بودن . سازش . ساختن . اتفاق . ...

[ اَ رِ س َ ز ] (اِخ ) از شاعران و هنروران قرن نهم هجری بوده و در هرات میزیسته است . امیرعلیشیر نوایی می نویسد: شیخ الاسلام سبزوار بود و صلاحیت تمام داشت واکثر خطوط را نیک می نوشت . (از دایرةالمعارف آ ...

[ س َ زَ / ز ] (اِخ )شهرکیست خرد بر راه ری [ از خراسان ] و قصبه ٔ روستای بیداست . (حدود العالم ). نام شهری است مشهور از اقلیم چهارم بخراسان، الان به تشیع معروف و بمحبت اهل بیت مشعوف و بعداوت شیخین مجب ...

[ ازع . ] (ص نسب .) کسی که در مکه مراسم حج به جا آورد.نک حاج . مؤنث آن حاجیه . ؛~ مکه (عا.) در مورد کسی گویند که به جایی می رود و تا دیری باز - نمی گردد